loading...
مجله اینترنتی ضد دختر
چت باکس ضددختر

Chat Box
عضویت در خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه و ارسال مطالب به ایمیل شما

لطفا آدرس ایمیل خود را در کادر زیر وارد کنید

Delivered by FeedBurner

تبلیغات هاستینگ

ADMIN بازدید : 1700 سه شنبه 19 فروردین 1393 نظرات (1)

بحران هویت جنسی در ایران

مثلا دختری خود را به عنوان مونث بپذیرد اما  از هرگونه رفتاری که بر چسب مردانه دارد پرهیز نکند ؛ و یا اینکه  یک دختر یا پسر از این که چرا دختر یا پسر آفریده شده است ناراحت است و اشتیاق برای بودن در قالب جنس مخالف را دارد.

با ما در ادامه این مقاله همراه باشید...

mehrdad بازدید : 4035 جمعه 17 آبان 1392 نظرات (0)

لایک های خطرناک برای انتخاب دختران زیبا

ازدواج اینترنتی

فضای مجازی این روزها به زندگی دوم افراد تبدیل شده است و مانند یک جامعه واقعی از کاربردهای بسیار زیادی از جمله خرید و فروش، ارتباط با دوستان و آشنایان و متأسفانه جرائم اخلاقی و اقتصادی برخوردار می باشد.

با توجه به این کارکردهای مختلف و این شباهت، این فضا، هر از چند گاهی دستخوش فرهنگ های مختلف و مدهای متنوع می شود و کاربران زیادی نیز با پیگیری این پدیده های جدید آن را به سرعت در فضای مجازی انتشار می دهند.

با ما در ادامه مطلب همراه باشید...

mehrdad بازدید : 546 پنجشنبه 11 مهر 1392 نظرات (3)

در شهر قدم می‌زنیم. به مراکز تفریحی، رفاهی، مذهبی و فرهنگی می‌ رویم و نوجوانان و جوانانی را می‌ بینیم که با ما غریبه‌اند. همدیگر را نمی شناسیم؛ گاه بهت‌زده می‌ شویم  و گاه به سرمان می‌ زند آیا اینها از سرزمین دیگر آمده‌اند؟ به آنها نزدیک می‌شویم؛ از خنده هایشان لجمان می‌ گیرد و حرف زدنشان را به تمسخر می‌ گیریم. گاه از بودنشان در مکانی که با خانواده مان می‌ رویم، احساس ناامنی می‌کنیم. زمانی هم احساس غربت به سراغمان می‌ آید و اینگونه می‌ اندیشیم که در این دیار ما غریبیم نه آن‌ها.

چرا؟ چرا این گونه شده است؟ تا چه اندازه باید این موضوع را جدی گرفت؟ آیا این وضع نشان از یک دوره گذار دارد یا در حال تبدیل شدن به فرهنگ غالب نسل یا گروه سنی خاصی از جامعه است؟

برخی، تقصیر این رویدادها را به گردن تکنولوژی می‌اندازند و اعتقاد دارند که ورود تکنولوژی‌های جدید باعث شده تا متولدان دهه 70 شمسی به بعد، زبانی متفاوت با نسل‌های پیش از خود داشته باشند. و درست از همینجاست که گرفتاری‌ها آغاز می‌شود.

نداشتن زبان مشترک و نرسیدن به یک فهم مشترک!

اکنون سرعت تولید و دستیابی به تکنولوژی‌ های جدید همه را غافلگیر کرده است. نوعی بهت‌ زدگی در برابر آنچه بشر در هزاره سوم با آن روبه‌ روست.

وضع ایران اما در مقایسه با...

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...

mehrdad بازدید : 660 پنجشنبه 11 مهر 1392 نظرات (2)

در طرف دیگر این طیف نوجوانان و جوانانی هستند که از همان روزهای اول ورود به دانشگاه، شروع به برقراری رابطه با جنس مخالف می کنند و ...

برخی از نوجوانان و جوانان در بدو ورود به دانشگاه و کلا در دوران دانشجویی خود ارتباط بسیار کمی با جنس مخالف برقرار می کنند یا اصلا برقرار نمی کنند. شاید علت این باشد که به امور دیگری مثل پیگیری جدی درس، ورزش، تئاتر و نمایش و .. سرگرم هستند یا خیلی ساده ممکن است هنوز برای این مساله آمادگی نداشته باشند. برخی دیگر هم که قطعا بر اساس اعتقادات مذهبی خود ارتباط شان با جنس مخالف صرفا در حد مسایل درسی است یا اینکه اصلا در همین حد هم رابطه ای برقرار نمی کنند.

اما در طرف دیگر این طیف نوجوانان و جوانانی هستند که از همان روزهای اول ورود به دانشگاه، شروع به برقراری رابطه با جنس مخالف می کنند.

در این نوشتار به کوتاهی ویژگیهای سال اولیها، انگیزه های آنها از برقراری رابطه با جنس مخالف، پیامدهای آن و نیز روشهای پیشگیری و رهایی از آسیبهای اینگونه دوستیها را بیان میکنیم.

سال اولی کیست؟

 بیشتر سال اولیها پسران و دخترانی هستند 19،18ساله، که تا حدود سه ماه قبل از ورود به دانشگاه دانش آموزانی بوده اند تلاشگر و پرکار که زمان زیادی را به درس و مشق مدرسه میگذرانده اند و تنها نگرانی و دغدغه فکری آنها پذیرفته شدن در دانشگاه بوده است.

برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...

mehrdad بازدید : 1192 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (1)

بعد اين كه مدت‌ها دنبال دختري باوقار گشتيم كه هم خانواده‌ي اصيل داشته باشد و هم حاضر به ازدواج با من باشد، بالاخره عمه‌ام دختري را معرفي كرد. وقتي پرسيدم از كجا مي‌داند دختر همان كسي است كه من مي‌خواهم، گفت: توي تاكسي ديدمش. از قيافه‌اش خوشم آمد. وقتي پياده شد، تعقيبش كردم. دم در خانه‌ بابايش را ديدم كه داشت با يكي از همسايه‌ها حرف مي‌زد. به ظاهرش مي‌خورد آدم خوبي باشد. خلاصه چونکه قيافه‌ي دختره حسابي به دلم نشسته بود تصمیم گرفتم هرطور شده اين وصلت را جور كن . وقتي حرف‌هاي مستدل! عمه‌ را شنيديم گفتيم: يا نصيب و يا قسمت! همين را دنبال مي‌كنيم. ان‌شاء‌الله خوب است. اين طوري شد كه رفتيم خواستگاري.

پدر دختر پرسيد: آقازاده چه كاره‌اند؟
-دانشجو هستند.
-مي‌دانم دانشجو هستند. شغلشان چيست؟
-ما هم شغلشان را عرض كرديم.
-يعني بابت درس خواندن پول مي‌گيرند؟
-نخير، اتفاقاً در دانشگاه آزاد درس مي‌خوانند و به اندازه‌ي هيكلشان پول مي‌دهند.
-پس بيكار هستند!
-اختيار داريد قربان! ايشان قرار است مهندس شوند!
پدر دختر گفت: ما دختر به شغل نسيه نمي‌دهيم. بفرماييد! و مؤدبانه ما را به طرف در خانه راهنمايي كرد.

عمه‌خانم كه مي‌خواست هر طور شده...

 

برای مشاهده کامل مطلب به ادامه مطلب مراجعه کنید...

mehrdad بازدید : 979 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (2)

مدیر کل امور فرهنگی سازمان ملی جوانان در گفتگو با روزنامه ایران گفت: «مجردها برای فرار از ازدواج بهانه می‌تراشند. درصد بسیاری از دختران و پسران آمادگی ازدواج دارند و تنها منتظرند از سوی افرادی تشویق به آن شوند».

صحنه: داخلی، روز
نور، صدا، تصویر...حرکت!
مادر: آفرین پسرم... برو ازدواج کن! هووووورررراااا.
پسر: من که نه کار دارم نه می‌توانم خانه اجاره کنم چطوری بروم زن بگیرم؟
پدر: تو می‌توانی پسرم... برو جلو، ما پشتت هستیم!

صدای افرادی از توی کوچه: آفرین، صدآفرین، هزار و سیصدآفرین! ( مگر نشنیدید که گفتند جوان منتظر است از سوی افرادی(؟!) تشویق به ازدواج شود، حالا چه فرقی می‌کند افرادش چه کسانی باشند؟) پسر: ولی من هنوز نمی‌توانم پول توجیبی خودم را هم دربیاورم. پدر به خواهر و برادر کوچکتر: خب تشویقش کنید! یک و یک و یک، دو و دو و دو! خواهر کوچکتر: هول نشو دقت کن... مسابقه است، همت کن! برادر کوچکتر: هیپ هیپ هورا... زنده باد شادوماد! پسر: بابا شما که یک عروسی مختصر هم نمی‌توانید برای من بگیرید چرا بقیه را علیه من می‌شورانید؟ پدر: ساکت باش، تو حالی‌ات نمی‌شود! ما داریم تشویقت می‌کنیم بدبخت! صداهای توی کوچه: ما منتظر عروسی هستیم... هیچ‌جا نمی‌ریم همین‌جا هستیم! مادر( تحت تاثیر جو): نون و پنیر و سالاد، یالله بشو تو داماد!

پسر:‌ من حتی یک دست کت و شلوار درست و حسابی هم ندارم که برویم خواستگاری... هزار جور گرفتاری دارم. درسم هنوز تمام نشده. شهریه کلاس‌هایم را با بدبختی جور می‌کنم. هرکس از راه می‌رسد به من گیر می‌دهد. زور همه به جوان‌ها رسیده. آن وقت توقع دارید بروم یک نفر را انتخاب کنم برای همه عمر؟ با چه آموزشی؟ از بچگی به ما گفتند دخترها لولو خورخوره‌اند. بزرگتر که شدیم گفتند بحران ازدواج است، مواظب باش دخترها گولت نزنند. تا با همکلاسی دخترمان دو کلام حرف زدیم طرف پرسید چه کاره‌ای؟ راست می‌گوید خب. با کدام درآمد می‌خواهم دستش را بگیرم بیاورمش کجا؟! این جوری می‌خواهم خوشبختش کنم؟ شما فکر می‌کنید مشکلات من یکی دوتاست؟ پدر: پس با این همه مشکل آن گوشه نشسته‌ای چه غلطی می‌کنی؟ آن چیست که داری می‌تراشی؟ پسر: بهانه است!! می‌تراشم که یک وقت مجبورم نکنید ازدواج کنم!

mehrdad بازدید : 460 چهارشنبه 09 مرداد 1392 نظرات (1)

 خاطرات یک دانشجوی دختر دم بخت
امروز هیچکس از من خواستگاری نکرد!


دوشنبه اول مهر: امروز روز اولي است كه من دانشجو شده‌ام. شماره‌ي كلاس را از روي برد پيدا كردم. توي كلاس هيچ كس نبود، فقط يك پسر نشسته بود. وقتي پرسيدم: كلاس ادبيات اينجاست؟ خنديد و گفت: بله، اما تشكيل نمي‌شه! و در مقابل تعجبم گفت يكي دو هفته‌ي اول كه كلاس‌ها تشكيل نمي‌شود و خنديد. با اينكه از خنديدنش لجم گرفت، اما فكر كنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسيد ترم يكي هستيد يا نه؟ گمانم مي‌خواست سر صحبت را باز كند و بيايد خواستگاري؛ اما شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم زياد نخندد!
***
دو هفته بعد، سه‌شنبه: امروز دوباره دانشگاه رفتم. همان پسر را ديدم. از دور به من سلام كرد. جوابش را ندادم. شايد دوباره مي‌خواست خواستگاري كند. وارد كلاس كه شدم استاد گفت: دو هفته از كلاس‌ها گذشته، تا حالا كجا بوديد؟ يكي از پسرهاي كلاس گفت: لابد خواب بودن. من هم اخم كردم. اگر از من خواستگاري كند، هيچ وقت جوابش را نمي‌دهم چون شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم زياد طعنه نزند!
***
چهارشنبه: امروز صبح قبل اينكه به دانشگاه بروم از اصغرآقا بقال سر كوچه كيك و سانديس گرفتم. از من پرسيد دانشگاه چه طور است؟ جوابش را ندادم. به نظرم مي‌خواست خواستگاري كند، اما رويش نشد. اگر خواستگاري هم مي‌كرد، قبول نمي‌كردم؛ آخر شرط اول من براي ازدواج اين است كه تحصيلات شوهرم اندازه‌ي خودم باشد!
***
سه هفته بعد شنبه: امروز سرم درد مي‌كرد دانشگاه نرفتم. اصغر آقا بقال تمام مدت جلوي مغازه‌اش نشسته بود، گمانم منتظر من بود. از پنجره ديدمش. اين دفعه كه به مغازه‌اش بروم مي‌گويم قصد ازدواج ندارم تا جوان بيچاره از بلاتكليفي دربيايد، چون شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم گير نباشد!
***
چهارشنبه: امروز يكي از پسرهاي سال بالايي كه ديرش شده بود به من تنه زد؛ بعد عذرخواهي كرد و بخشيدمش. به نظرم مي‌خواست خواستگاري كند، چون فهميد من چه همسر باگذشتي برايش مي‌شوم؛ اما من قبول نمي‌كنم. شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم حواسش جمع باشد و به كسي تنه نزند!
***
دوشنبه: امروز از اصغرآقا بقال 2 تا كيك و سانديس گرفتم. وقتي گفتم دوتا، بلند پرسيد چند تا؟ من هم گفتم دو تا. اخم‌هايش كه تو هم رفت فهميد غيرتي است. حالا مطمئنم كه او نمي‌تواند شوهر من باشد. چون شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم غيرتي نباشد، اين كارها قديمي شده!
***
دوشنبه: امروز روز بدي بود. همان پسر سال بالايي شيريني ازدواجش را پخش كرد. خيلي ناراحت شدم. دیگر حتي اگر به پايم هم بيفتد با او ازدواج نمي‌كنم. شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم وفادار باشد!
***
شنبه: امروز يك پسر بچه توي مغازه‌ي اصغرآقا بقال بود. اول خيال كردم خواهرزاده‌اش است، اما بچه هي بابا بابا مي‌گفت. دوزاريم افتاد كه اصغرآقا زن و بچه دارد. خوب شد با او ازدواج نكردم. آخر شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم زن ديگري نداشته باشد!
***
يكشنبه: امروز همان پسري كه روز اول ديدم آمد طرفم. مي‌دانستم دير يا زود از من خواستگاري مي‌كند. كمي من و من كرد و بعد خواست از طرف او از دوستم "ساناز" خواستگاري كنم و اجازه بگيرم كمي با او حرف بزند. قبول نكردم. شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم چشم پاك باشد!
***
ترم آخر: امروز هيچ‌كس از من خواستگاري نكرد. من مي‌دانم آخرسر مجبور مي‌شوم زن اكبرآقا مكانيك بشوم!
 

mehrdad بازدید : 646 سه شنبه 08 مرداد 1392 نظرات (1)

یک شعر خواندنی:
با تو من حرفی ندارم والسلام!
دختری از کوچه باغی می‌گذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
در پی‌اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما ناگهان و بی‌درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
گفت با او:« بچه پرروی خفن
می‌دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
من که در نبش خیابان بهار
می‌کنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه
بیست و شش ساله _مجرد_دیپلمه
دختری که خانه‌اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام؟
با تو من حرفی ندارم والسلام!»

mehrdad بازدید : 594 دوشنبه 07 مرداد 1392 نظرات (2)

13مرداد 1377
امروز برای من خواستگار آمد. مادرم می‌گوید خواستگارت خیلی بی‌ادب و بی‌اصالت است. از کفشهای خودش و خواهر و مادرش پیداست. اما پدرم می‌گوید او پسر خوبی به نظر می‌رسد. پدر پولداری دارد و آینده‌ات ( یعنی آینده‌ام) تضمین است. من هنوز فکرهایم را نکرده‌ام. نمی‌دانم مادرم درست می‌گوید یا پدرم؟

13آبان1377
امروز روز خوبی بود. بالاخره به بیست و پنجمین خواستگاری که برایم آمد بله گفتم. البته با اجازه بزرگترها یعنی پدر و مادرم! پدرم می‌گوید خواستگارت خیلی پسر پولدار و با‌عرضه و خانواده‌داری است و از قیافه‌اش پیداست اهل دود و دم نیست و مادرم با خوشحالی به همه فامیل پز می‌دهد که خواستگار دخترم مهندس است و خوش‌تیپ و با کلاس است! من خیلی خوشحالم که شوهر به این خوبی نصیبم شده و اصلا برایم مهم نیست که 10 سال از من بزرگتر است و جوراب‌هایش خیلی بو می‌دهد. چون مادرم می‌گوید اختلاف سن اصلا مهم نیست و مردهای سن بالا پخته‌تر هستند. تازه پدرم می‌گوید مردی که جورابش بو ندهد که مرد نیست! به هر حال من خیلی خوشحالم که دارم ازدواج می‌کنم . خواستگارم که اسمش مسعود است برای جشن عروسی‌مان یک باغ بزرگ و با کلاس گرفته و مادرم خیلی خوشحال است که باغ عروسی ما از باغ همه دخترهای فامیل بزرگتر است!

13فروردین 1378
عید است و امروز همه رفته‌اند سیزده به در وخوشحال هستند. اما من خیلی ناراحتم. چون با مسعود دعوایمان شده. مادرم راست می‌گوید. مسعود واقعا کار بدی کرده که برای عید فقط یک انگشتر طلای معمولی برای من خریده. حالا می‌مرد اگر یک سرویس طلای درست و حسابی می‌گرفت؟! اما پدرم می‌گوید بیخود! دستش درد نکند...از سرت هم زیاد است ... و من نمی‌دانم بالاخره باید قهر کنم و به خانه پدرم بروم یا نه؟ خدایا چکار کنم؟

13 آذر 1380
من خیلی خوشحالم. چون مادر شدم! خدا یک دختر خوشگل و مامانی به من هدیه داده است. مادرم می‌گوید اسمش را بگذاریم مهسا و پدرم می‌گوید پارمیدا. مسعود خیلی مرد خوبی است. چون به من گفته هر اسمی تو انتخاب کنی خوب است . اما من نمی‌دانم کدام را انتخاب کنم؟ مهسا یا پارمیدا؟ من نمی‌خواهم مادر و پدرم از دست من ناراحت شوند. مادرم گفته اگر اسم دخترت را پارمیدا بگذاری دیگر پایم را به خانه‌ات نمی‌گذارم. خدایا چکار کنم؟!

13 بهمن 1382
تازگی‌ها مسعود یک جوری شده. خیلی عوض شده. مدام سر من داد می‌کشد. عصبانی می‌شود و به من می‌گوید خانه مادرت نرو... این قدر تلفنی با مادرت ور ور نکن... چرا مسعود این قدر عوض شده؟ همه می‌گویند چرا شوهرت اینقدر پیر شده؟ چرا کچل شده؟ واقعا که! مردم چقدر فضول هستند... به نظر من که قیافه مسعود هیچ تغییری نکرده. فقط اخلاقش خیلی بد شده است. دیروز مادرم تلفن زد و کلی داد و بیداد کرد و گفت چطور ‌می‌توانی با مردی که این همه از تو بزرگتر است و اصلا تو را درک نمی‌کند زیر یک سقف طاقت بیاوری؟! همین الان وسایلت را جمع کن و به خانه ما بیا! طفلک مادرم ... خیلی از دست مسعود اشک ریخت و ضجه زد. دیگر نمی‌توانم تحمل کنم و ببینم که مسعود تا این حد نسبت به خانواده من نامهربان و عوضی است! مادرم راست می‌گوید مسعود از اول هم مرد زندگی نبود! از قیافه و سرو وضع مادر و خواهرش معلوم بود آدم‌های درست و حسابی نیستند. پدرم می‌گوید از همان روز اولی که مسعود را دیده قیافه‌اش مشکوک می‌زده و به نظر شبیه معتادها بوده است. پدر و مادرم راست می‌گویند. چطور من نفهمیدم مسعود معتاد است؟!

13 مرداد 1383
بالاخره راحت شدم. امروز رفتیم محضر و جدا شدیم. در واقع از روز اول هم معلوم بود مسعود مرد زندگی نیست. مادر و پدرم راست می‌گویند. حیف از جوانی و زیبایی‌ام که به پای چنین جانوری ریختم! ای کاش از روز اول به حرف‌ها و نصیحت‌های آنها گوش می‌دادم. پدر و مادرم راست می‌گویند...اما ...نمی‌دانم چرا حالم خوب نیست؟

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان گلم این وبلاگ رو واسه همه دختر پسرای گل ایرانی و هموطنای گلم در سراسر دنیا درست کردم. امیدوارم که با فعالیت توی این مکان و بازدید و نظرهاتون من و همکارام رو مشتاق به ادامه کار توی این وبلاگ بکنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون در مورد حجاب چیست؟
    نظر شما در مورد وبسایت چيست؟
    تبلیغات متنی
    
    
    تبليغات متني ماهانه 2 هزارتومان
    تبليغات متنی ماهانه 2 هزارتومان
    تبليغات متني ماهانه 2 هزارتومان
    تبليغات متني ماهانه 2 هزارتومان
    لوگو سایت
    مجله اینترنتی ضد دختر
    <a target="_blank" href="http://z3d.ir/"><img width="120" height="85" alt="مجله اینترنتی ضد دختر" src="http://upz3d.xzn.ir/uploads/139110965909061.png" /></a>
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1310
  • کل نظرات : 1597
  • افراد آنلاین : 136
  • تعداد اعضا : 1403
  • آی پی امروز : 207
  • آی پی دیروز : 205
  • بازدید امروز : 308
  • باردید دیروز : 449
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 3,078
  • بازدید ماه : 3,078
  • بازدید سال : 106,880
  • بازدید کلی : 3,174,394
  • کدهای اختصاصی
    [Comment_Title] - [Comment_Message] - [Comment_Date]
    آمار گير وبگذر

    سيستم آمار گير زير فقط مخصوص مدير وبلاگ مي باشد و محرمانه است