خرافاتیهای عزیز، بخوانید!
کمی فکر کنید! آخرین باری که از پرواز کلاغ بالای سرتان یا رد شدن گربهای سیاه از جلوی پایتان، دیگر مطمئن شدید که تا پایان آن روز باید منتظر اتفاقات شومی باشید.....
با ما در ادامه مطلب همراه باشید...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 291 | amirzarbakhsh |
![]() |
0 | 577 | ailar |
![]() |
0 | 527 | helya |
![]() |
3 | 969 | mr-like |
![]() |
1 | 717 | mr-like |
![]() |
5 | 1495 | mr-like |
کمی فکر کنید! آخرین باری که از پرواز کلاغ بالای سرتان یا رد شدن گربهای سیاه از جلوی پایتان، دیگر مطمئن شدید که تا پایان آن روز باید منتظر اتفاقات شومی باشید.....
با ما در ادامه مطلب همراه باشید...
روند مخدوش کردن چهره زنان مسلمان در ایران از سوی شبکههای ماهوارهای پدیده تازهای نیست و این شبکهها همواره با تولید برنامههایی...
آیا می دانید چرا مدعیان آزادی چرا اینقدر بر بی حجابی اصرار دارند و چرا زنان مسلمان غربی اینقدر بر حجاب خود تاکید دارند و تا پای جان بر آن می ایستند؟ برای پاسخ به این سوال به این چند خبر دقت کنید:
1) سستی خانواده
زنان بی حجاب به این موضوع فکر نکرده اند که اگر آنان می توانند دیده مردان را به خود جلب کنند ، زنانی نیز هستند که با رخ نمایی بهتر در مقابل همسر او ، وی را متلاطم کرده و کانون گرم خانواده را از هم جدا کنند.
با ما در ادامه مطلب همراه باشید...
اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دستش و گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار...
با ما در ادامه مطلب همراه باشید...
خواهشا بعد خوندنه اين متن يه كم فكر كنيد!!!!! از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می گذشت. فرشتهای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟" خداوند پاسخ داد: "دستور کار او را دیدهای؟ باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند. باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند. دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود. بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند." فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد."این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید." خداوند گفت : "نمی شود!! چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم. از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد." فرشته نزدیک شد و به زن دست زد."اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی." "بله نرم است، اما او را سخت هم آفریدهام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند و زحمت بکشد." فرشته پرسید : "فکر هم می تواند بکند؟" خداوند پاسخ داد : "نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد." آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد. فرشته پرسید : "اشک دیگر برای چیست؟" خداوند گفت: "اشک وسیلهای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی، تنهایی، سوگ و غرورش." فرشته متاثر شد: "شما فکر همه چیز را کردهاید، چون زنها واقعا حیرت انگیزند." زنها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کنند. همواره بچهها را به دندان می کشند.سختیها را بهتر تحمل می کنند. بار زندگی را به دوش می کشند، ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند. وقتی خوشحالند گریه می کنند. برای آنچه باور دارند می جنگند. آنها میرانند، می پرند، راه می روند، می دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید. قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد زنها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکستهای را التیام بخشد. کار زنها بیش از بچه به دنیا آوردن است، آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند زنها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند. خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!" فرشته پرسید: "چه عیبی؟" خداوند گفت: "قدر خودش را نمی داند"
شما بگید...! منتظر نظرات شما دوستان هستیم...
در شهر قدم میزنیم. به مراکز تفریحی، رفاهی، مذهبی و فرهنگی می رویم و نوجوانان و جوانانی را می بینیم که با ما غریبهاند. همدیگر را نمی شناسیم؛ گاه بهتزده می شویم و گاه به سرمان می زند آیا اینها از سرزمین دیگر آمدهاند؟ به آنها نزدیک میشویم؛ از خنده هایشان لجمان می گیرد و حرف زدنشان را به تمسخر می گیریم. گاه از بودنشان در مکانی که با خانواده مان می رویم، احساس ناامنی میکنیم. زمانی هم احساس غربت به سراغمان می آید و اینگونه می اندیشیم که در این دیار ما غریبیم نه آنها.
چرا؟ چرا این گونه شده است؟ تا چه اندازه باید این موضوع را جدی گرفت؟ آیا این وضع نشان از یک دوره گذار دارد یا در حال تبدیل شدن به فرهنگ غالب نسل یا گروه سنی خاصی از جامعه است؟
برخی، تقصیر این رویدادها را به گردن تکنولوژی میاندازند و اعتقاد دارند که ورود تکنولوژیهای جدید باعث شده تا متولدان دهه 70 شمسی به بعد، زبانی متفاوت با نسلهای پیش از خود داشته باشند. و درست از همینجاست که گرفتاریها آغاز میشود.
نداشتن زبان مشترک و نرسیدن به یک فهم مشترک!
اکنون سرعت تولید و دستیابی به تکنولوژی های جدید همه را غافلگیر کرده است. نوعی بهت زدگی در برابر آنچه بشر در هزاره سوم با آن روبه روست.
وضع ایران اما در مقایسه با...
برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
در طرف دیگر این طیف نوجوانان و جوانانی هستند که از همان روزهای اول ورود به دانشگاه، شروع به برقراری رابطه با جنس مخالف می کنند و ...
برخی از نوجوانان و جوانان در بدو ورود به دانشگاه و کلا در دوران دانشجویی خود ارتباط بسیار کمی با جنس مخالف برقرار می کنند یا اصلا برقرار نمی کنند. شاید علت این باشد که به امور دیگری مثل پیگیری جدی درس، ورزش، تئاتر و نمایش و .. سرگرم هستند یا خیلی ساده ممکن است هنوز برای این مساله آمادگی نداشته باشند. برخی دیگر هم که قطعا بر اساس اعتقادات مذهبی خود ارتباط شان با جنس مخالف صرفا در حد مسایل درسی است یا اینکه اصلا در همین حد هم رابطه ای برقرار نمی کنند.
اما در طرف دیگر این طیف نوجوانان و جوانانی هستند که از همان روزهای اول ورود به دانشگاه، شروع به برقراری رابطه با جنس مخالف می کنند.
در این نوشتار به کوتاهی ویژگیهای سال اولیها، انگیزه های آنها از برقراری رابطه با جنس مخالف، پیامدهای آن و نیز روشهای پیشگیری و رهایی از آسیبهای اینگونه دوستیها را بیان میکنیم.
سال اولی کیست؟
بیشتر سال اولیها پسران و دخترانی هستند 19،18ساله، که تا حدود سه ماه قبل از ورود به دانشگاه دانش آموزانی بوده اند تلاشگر و پرکار که زمان زیادی را به درس و مشق مدرسه میگذرانده اند و تنها نگرانی و دغدغه فکری آنها پذیرفته شدن در دانشگاه بوده است.
برای مشاهده کامل متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...
بعد اين كه مدتها دنبال دختري باوقار گشتيم كه هم خانوادهي اصيل داشته باشد و هم حاضر به ازدواج با من باشد، بالاخره عمهام دختري را معرفي كرد. وقتي پرسيدم از كجا ميداند دختر همان كسي است كه من ميخواهم، گفت: توي تاكسي ديدمش. از قيافهاش خوشم آمد. وقتي پياده شد، تعقيبش كردم. دم در خانه بابايش را ديدم كه داشت با يكي از همسايهها حرف ميزد. به ظاهرش ميخورد آدم خوبي باشد. خلاصه چونکه قيافهي دختره حسابي به دلم نشسته بود تصمیم گرفتم هرطور شده اين وصلت را جور كن . وقتي حرفهاي مستدل! عمه را شنيديم گفتيم: يا نصيب و يا قسمت! همين را دنبال ميكنيم. انشاءالله خوب است. اين طوري شد كه رفتيم خواستگاري.
پدر دختر پرسيد: آقازاده چه كارهاند؟
-دانشجو هستند.
-ميدانم دانشجو هستند. شغلشان چيست؟
-ما هم شغلشان را عرض كرديم.
-يعني بابت درس خواندن پول ميگيرند؟
-نخير، اتفاقاً در دانشگاه آزاد درس ميخوانند و به اندازهي هيكلشان پول ميدهند.
-پس بيكار هستند!
-اختيار داريد قربان! ايشان قرار است مهندس شوند!
پدر دختر گفت: ما دختر به شغل نسيه نميدهيم. بفرماييد! و مؤدبانه ما را به طرف در خانه راهنمايي كرد.
عمهخانم كه ميخواست هر طور شده...
برای مشاهده کامل مطلب به ادامه مطلب مراجعه کنید...
تعداد صفحات : 3