loading...
مجله اینترنتی ضد دختر
چت باکس ضددختر

Chat Box
عضویت در خبرنامه

برای عضویت در خبرنامه و ارسال مطالب به ایمیل شما

لطفا آدرس ایمیل خود را در کادر زیر وارد کنید

Delivered by FeedBurner

تبلیغات هاستینگ

bahar بازدید : 386 چهارشنبه 05 تیر 1392 نظرات (0)

بوی  روغن مونده غذای قبلی ماهیتابه این هشداررو می ده که نشستن ودیدن اینکه چه جوری بارون داره بشدت به پنجره پوسیده اتاقم بر خورد می کنه دردم رو دوا نمی کنه باید به فکر شام باشم، سریع پیاز های خرد شده را ریختم توی ماهیتابه، با این که عاشق غذای خونگی هستم ولی هیچ وقت آشپزیم تعریفی نداشت می دونم باید یاد بگیرم، شعله گاز رو خاموش می کنم و به گوشه ای از مبل راحتی پناه می برم و مروری دوباره به کتاب آشپزی، که تق تق صدای در ورودی چرتم را پاره کرد.

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید

 

عزیرزان نظر یادتون نرهsmiley

حتما برای اجاره سر ماه اومده امّا نه،  زنی دیدم چادر به سر پشت در...

 
 

-  کمک کنید بچه یتیم دارم

 

 همیشه در ورودی اصلی آپارتمان ما مث گاراژ  ترانسپورت شمس العماره بازست. چشمان درشتش چهره عبوس وغمگین او را بخوبی  پوشش می داد. نمی دونم چطور شد که برای دک کردنش یکهو فکرم به لباس های چرک افتاد.

 

-  - من در ازاء کار پول می دم

 

- - کار! چه کاری آقا ؟

 
 
 

  - لباس می شوری؟

 

- - شما مگه ماشین لباسشویی ندارید؟!

 

- - خرابه

 

- -ُخب بدید اطو شویی هم می شوره وهم اطو می زنه

 

- - همین کار را می کنم ولی قبول کنید پشت یقه چرک پیرهنم همیشه برام عذاب آور شده اصلا معلوم نیست پیرهنم را با چه پیراهن  های قاطی می شه

 

-  -  یا حضرت عباس

 

-  -  بله !

 

- - هیچی آقا همین جوری گفتم تو رو خدا کمکم کنید بچه های صغیر دارم

 

-  -  گفتم که در ازاء کار

 

-  - خانمتون خونه ست

 

-  -  می تونی به من بگی الان اون کجاست؟

 

با تعجب با اون چشمای درشتش

 

-  - من ازکجا میدونم خانمتون کجاست !

 

-  - چرا کسی به من خبر نمی ده اون کجاست !

 

نگام کرد شبیه اونایی که به آدمای ابله نگاه می کنند

 

-  - پس شما تنهائید؟

 

-  - بله

 

-  - می دونید حاج آقا شما جای برادرم جای پدرم،  من مث زنای ... مث زنای... که تو حرفش دویدم

 

- - منظور شما ِاینه که مث زنای هرزه نیستید و بسیار هم آبرومندید

 

-  - بله حاج آقا درسته

 

-  - امّا من حاج آقا نیستم

 

-  - بله آقا !

 

-  - گفتم من حاج آقا نیستم

 

-  - خب برادرم که هستید ؟

 

-  - برادر شما هم نیستم

 

-  - پدرم چی؟ پدرم  که هستید

 

-  - پدر شما هم نیستم ...

 

در حالی که به زور می خوام در رو ببندم می بینم نمی زاره

 

-  - تو رو قران به من رحم کنید

 

-  - بالاخره می شوری یا نه ؟

 

یه جورایی نرم شد و قبول کرد. فهمیدم برای بچه هاش داره دست وپا می زنه

 

-  - بله آقا می شورم اصلا کارم شستن لباس های مردمه حالا شما هم برادرم،  چقد لباس دارید

 

-  - داخل سبد رخت چرکاست انتهای راهرو سمت چپ

 

-  - انتهای راهرو!

 

-   -  بله انتهای راهرو کنار همون لباسشویی لعنتی

 

-   - پودرو لگن هم، همون جاست ؟

 

-  - بله همون جاست

 

-  - پس شما نیائید هر وقت کارم تموم شد خبرتون می کنم

 

-  - مشکلی نیست

 

دوباره رجوع به کتاب آشپزی ودر حالی که روی مبل راحتی ولو شده  و گوش به اهنگ جدید که روی میز چشمم به مجله خارجی با عکس زنی برهنه روی جلدش  سریع با بدبختی اونو پشت مبل پنهونش کردم، زمانی گذشت که صدایی  از ته چاه بود شنیدم  با صدای بلند حالیش کردم

 

-  - نمی فهمم، بلندتر

 

- جلوتر اومد

 

-  - کجا پهن کنم ؟

 

- - پهن کنی؟ چی رو!

 

-ُخب لباسای شسته رو

 

- - آهان ! خیلی خب، در تراس رو باز کن رخت پهن کن اونجاست...

 

... داشت با گوشه مانتو ش دستای خیسشو پاک می کرد که آروم گفت تموم شد. بعد اتاقا رو دید که بد جوری  خاک گرفته بود.

 

- - دوست داشته باشید اتاقاتون هم جارومرتب کنم

 

- - خوبه آره خیلی خوبه، حتما این کار رو بکن خیلی وقته که جارو نشده جارو برقی هم داخل انباری پهلوی دستشویی

 

کاراش که تموم شد رفت طرف پنجره رو به خیابون زنی بود. لاغر اندام متوسط قدی که مانتوی قهوه ای رنگی پوشیده بود. تا دید دارم  براندازش می کنم سریع روسری شو جمع وجور کرد. بارون هنوز می بارید ورطوبت و خنکی اونو می شد از درز پنجره پوسیده حس کرد. همین جوری که داشت به بیرون نگاه می کرد پرسید

 

-  -  ببخشید فضولی می کنم شما تنهائید ؟

 

-  - منظور

 

-  - هیچی ! فقط می خواستم بدونم،  خانوم شما بیرون رفته یا مث من طلاق گرفته؟

 

-  - طلاق ! تو که گفتی بچه یتیم داری!

 

- - وقتی پدری بالا سر بچه نباشه ُخب اون بچه یتیمه دیگه، بعد خواست یه جوری سرهم کنه گفت:  پدری که همش بالای سر منقل باشه بهتره نباشه، امّا هنوز نگفتید خانوم شما طلاق گرفته؟

 

- - نه ! رفته بیرون دیر میاد حالا از سن خودت بگو فکر کنم بین سی تا سی وپنج سالت باید باشه درست گفتم؟

 

- - نگاهی به من کرد وخندید گفت: بین سی تا سی و پنج سال بدت نیاد تو خیلی پرتی من بیست  سه سال بیشتر ندارم

 

بهم برخورد یعنی چی خیلی پرتی! اصلا به روی خودم نیاوردم  ادامه دادم

 

-  - بهت نمی خوره خیلی شکسته بنظر می رسی !

 

- - و خیلی هم بدبخت، اگه بهت زندگیمو بگم می شینی زار زار برام گریه می کنی، ُخب بی زحمت اجرت کارمو بدید تا بچه هام مادرمو به گریه ننداختن

 

-  - بچه ها مگه چنتا بچه داری؟

 

- - یه پسر چهار ساله ویه دختر دو ساله که هنوز وقت نکردم شناسنامه براش بگیرم!

 

-  - وقت نکردی شناسنامه براش بگیری یعنی چی!

 

- - حقیقتش بعد از طلاق اتفاق افتاد فکر کردم آدم شده رجوع کرده ولی بازم اشتباه کردم حالا هم گرفتار دادگاه وپزشک قانونی، چون قبول نمی کنه!

 

نمی دونم چمه ! میگن وقتی که از موضوعی تعّجب می کنم مردمک چشام گشاد میشه، مغزم یه لحظه  قفل شد تنها تونستم بگم

 

-  - چند سال طلاق گرفتی ؟

 

-  - دوسال

 

بعد با یک مکث کوتاه گفت:  با این حرف فهمیدم شما هم دارید  در موردم فکر بد می کنید درسته؟

 

-  - نه! نه! من هیچ وقت در مورد کسی فکر بد نمی کنم فقط می بینم تو هم مث من یه جورایی علیل شدی

 

-  - من علیل نشدم اما می دونید بدتر از علیل شدن چیه ؟

 

- - نمی دونم، امّا فکر نمی کنم بدتر از علیل شدن هم باشه

 

-  - چرا  هست،  بدتر از علیل شدن ناامیدی آقا، امّا من هیچ وقت نا امید نمی شم شما هم نشید حالا بدید من باید برم دیرم شد

 

- - بله بله بفرمائید . رفتم ازجیب کت مشکی پنجتا اسکناس ده هزار تومنی بهش دادم که صداش دراومد

 

-  - آقا خیلی کمه پنجاه تومن دیگه باید  بدید

 

-  - پنجاه تومن دیگه برای چی؟!

 

- - برای چی نداره! لباساتونو شستم اتاقاتونو مرتب و خاک گیری کردم و...

 

-  -  ُخب ُخب باشه ببینم چقد دیگه تو جیبم پول هست آهان اینم سی تومن دیگه  خوبه ؟

 

-  - ممنونم ببخشید روم نمیشه بگم، بیرون داره بارون می باره ، می شه لطف کنید چتر به من بدید که خیس نشم قول می دم براتون بیارم

 

چترمو بهش دادم و بعد از خداحافظی، چادر مشکی رنگ رو رفته اش  روی سرش انداخت وآروم آروم از پله ها به سمت پایین راهرو رفت در ورودی رو بستم و به سختی خودم رو پشت پنجره اتاق رسوندم و منتظر خروجی او بودم که بخوبی بتونم از بالا بدرقه ش کنم ، دیدم چطور به سرعت عرض خیابون خیسو طی کرد و در حالی که چترم بالای سرش بود. از نظر دور شد. دوباره تنها وسکوت اتاقی که به مراتب بسیار مرتب از قبل بود. بارون کم کم داشت بند میومد. پنجره را گشودم وهوای خنک وتازه مث رگه های یخی که توی هوای دم کرده اتاق مهمون دلم شد از اون هوای سردی که تا مغزاستخونم نفوذ کرد. خسته ودرمونده مث مگسی مرده زیر پنجره باز شده اتاق گیج ومنگ ولو شدم، دارم می بینم چطور پنجره اتاق داره تکون تکون میخوره حتی نوک درختای چنارکنار خیابون که حسابی خیس شدند. عجب بالاخره پیداش شد صدای کفش زنم رو میگم که از پله ها اومد بالا، آره این صدای پای کفش اونه حالا صدای کلید یه بار می چرخونه نمی تونه برای بار دوم بالاخره موفق شد. اومد توی اتاق، باز صدای کفش ونفس زدن های بی شمار مث همیشه دوباره ایراد گرفتن شروع شد." این پله های لعنتی امان منو گرفته تو چه جوری میای بالا "

 

-  - فقط یادت باشه خانوم همش داری دنبال بهانه می گردی

 

-  - چه بهانه ای،  هی بهت گفتم قند خونت بالاست بی احتیاطی نکن مگه گوش دادی

 

-  - چه می دونستم اینجوری میشه سگ مصب زخم پا زمین گیرم  کرد

 

- - آره همه رو بگو که چه جوری هنوز چند ماه از زندگیم نگذشته بود که زندگیمو سیاه کردی بگو که چه جوری مجبور شدی یه پاتو زیر تیغ جراحی تا زیر زانو قطع کنی بهت گفتم که من نمی تونم این شرایط رو قبول کنم مگه بهت نگفتم، حالا چرا زیر پنجره خوابیدی برو توی تختخواب من یه دوش بگیرم

 

 بعد محکم در حموم رو بست چشامو باز کردم...  امّا این در حموم نبود. این پنجره اتاق بود که زور باد داشت  اونو محکم باز وبسته می کرد و منو از خواب بیدار کرد واقعا یاد اوری طلاق برام شده یه کابوس... امشب هم مث دیشب از شام خبری نیست.              پایان

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان گلم این وبلاگ رو واسه همه دختر پسرای گل ایرانی و هموطنای گلم در سراسر دنیا درست کردم. امیدوارم که با فعالیت توی این مکان و بازدید و نظرهاتون من و همکارام رو مشتاق به ادامه کار توی این وبلاگ بکنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون در مورد حجاب چیست؟
    نظر شما در مورد وبسایت چيست؟
    تبلیغات متنی
    
    
    تبليغات متني ماهانه 2 هزارتومان
    تبليغات متنی ماهانه 2 هزارتومان
    تبليغات متني ماهانه 2 هزارتومان
    تبليغات متني ماهانه 2 هزارتومان
    لوگو سایت
    مجله اینترنتی ضد دختر
    <a target="_blank" href="http://z3d.ir/"><img width="120" height="85" alt="مجله اینترنتی ضد دختر" src="http://upz3d.xzn.ir/uploads/139110965909061.png" /></a>
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1310
  • کل نظرات : 1597
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1403
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 150
  • بازدید امروز : 704
  • باردید دیروز : 742
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 7
  • بازدید هفته : 704
  • بازدید ماه : 13,718
  • بازدید سال : 78,375
  • بازدید کلی : 3,145,889
  • کدهای اختصاصی
    [Comment_Title] - [Comment_Message] - [Comment_Date]
    آمار گير وبگذر

    سيستم آمار گير زير فقط مخصوص مدير وبلاگ مي باشد و محرمانه است