امروز اول مهر است و روز آغاز مدارس ، ولی هیچ اول مهری ، به اندازه اول مهر سال اول ابتدایی جذاب و هیجان انگیز نیست . یادش بخیر سرود همشاگردی سلام ... ( تصویر )
امروز اول صبح که داشتم می رفتم سرکار با دیدن بچه هایی که با کیفهای رنگارنگ داشتند میرفتند مدرسه یک لحظه ذهنم پر کشید به اولین روز مدرسه خودم . تو ذهنم رفتم به سالهای بسیار خاطره انگیز اون دوران.
بقیه را در ادامه مطلب بخوانید
دوستان نظر فراموش نشه و در نظرات خود یک خط از دوران مدرسه خودتان بگویید
اولین روز مدرسه یک حال و هوای دیگه ای داشت ، بعضی از بچه ها میترسیدند ، بعضی ها توی یک گوشه کز کرده بودند و انگاری محیط مدرسه خیلی براشون غریبه بود . بعضی ها هم که خیلی راحت باهاش کنار اومده بودند . یادمه اولین روزی که میخواستم برم مدرسه ، اول مهر 1363 بود ، از چند روز قبل یک کیف خریده بودم که روش تصویر مدرسه موشها رو داشت . چند تا دفتر و چند تا مداد و پاک کن و مداد تراش هم که تا اولین روز مدرسه هزار بار اونها رو در می آوردم و دوباره میذاشتم سر جاشون .
شب قبلش خیلی زود خوابیدم و فردای اون روز خیلی زودتر از همه از خواب بیدار شدم و بدون توجه به بقیه افراد خانواده که همه فرهنگی بودند بدو بدو رفتم سمت مدرسه ، اونقدر زود رسیده بودم که نیم ساعت بعد از من سرایدار تازه اومد و در رو باز کرد و یواش یواش بقیه بچه ها اومدند و حیاط مدرسه شلوغ شد . اون موقع همه بچه ها حتی اول ابتدایی ها هم خودشون می اومدند مدرسه مثل الان نبود که یک اونها رو برسونه . خونه ما تو کوچه روبروی بیمارستان قبلی بود ، مدرسه مون هم دبستان سعدی بود ( دبستان دخترانه حکمت کنونی ) . یادش بخیر آقای مخمور پاشاپور معلم اول ابتدایی من بود ، معلم اول ابتدایی شیفت مخالف هم مرحوم منتخبی بود ، مدیر دبستان سعدی آقای کیانفر و آقای زیاد برجعلیزاده هم ناظم ما بود که همه بچه ها ازش حساب میبردند . به واسطه تصویر مدرسه موشهای روی کیف من ، اولین دوستان مدرسه خودم رو تو همون روز اول پیدا کردم که بهروز جعفری و افشین فرهودی ، دوتا پسر خاله بودند که خوشبختانه دوستیمان تا الان هم دوام داره . تقسیم کلاسها صورت گرفت و ما رفتیم نشستیم سر کلاس . آقای پاشاپور از ما خواست که نقاشی بکشیم و به اونهایی هم که بلد نبودند گفت که تصویر یک نردبان رو بکشند . یادمه من تصویر تانگ و تفنگ و هواپیما و سرتون رو درد نیارم ، تصویر صحنه جنگ رو کشیدم و جالب اینجا بود که نقاشی اکثر بچه ها از اوضاع و احوال اون موقع که زمان جنگ بود ، کاملا متاثر بود . اوضاع اجتماعی زمان ما با اوضاع الان اصلا قابل مقایسه نیست . یاد اون روزها بخیر . یادش بخیر روز تقسیم کتابهای درسی که بوی خاص خودش رو داشت ، یادش بخیر جلد کردن کتابها و دفترها و ...
جسارتا هدف من از نوشتن این مطالب این بود که یک یادی کرده باشم از معلمین اول ابتدایی و تشکر از اونها و هم اینکه مقدمه ای باشه برای اینکه شما دوستان هم خاطرات اولین روز مدرسه تون رو بصورت خلاصه ، درج کنید .
1
2